شب سردی بود و من چشم به راه تو
به شوق دیدنت همه ی راه را دویده بودم !
اشک شوق بر چشمانم جاری بود و من هیچ کس را جز تو نمیدیدم !
با گل های مریمی که دوست داشتی
به پیشوازت آمدم !
همه ی آن گل ها را شاخه به شاخه به یاد تو چیده بودم ..
به پیشوازت آمدم ..
قبل از سپیده صبح من آنجا به عشق تو ..
ایستاده بودم !
تو آمدی .. اما انگار مرا نمی دیدی ..
به سویت آمدم اما رویت را از من برگرداندی ..
انگار خیلی های دیگر جز من آن جا بودند ..
همه ی آن شاخه های مریم را ..
به عشق تو به پسر بچه ای دادم که به چشم هایم خیره شده بود !
گویی آن پسربچه همه چیز ..
حتی بغض و سکوتم را از چشمانم می خواند !
نظرات شما عزیزان:
برچسبها:
.: Weblog Themes By Pichak :.